سخنراني آيت الله العظمي وحيد خراساني
سخن امام جعفر صادق(ع) خطاب به «يونس بن ظبيان» را به شكل اجمالي براي شما عرض ميكنم و اميدوارم كه فرهيختگان در فهم اين حديث سعي و كوشش نمايند. چرا كه مراتب علما بر حسب ميزان فهمشان از احاديث است، نه به روايت كردن آن.يونس به امام صادق(ع) عرض ميكند: فدايت شوم، من فراوان به ياد امام حسين(ع) ميافتم، پس چه بگويم: حضرت فرمود:
سه مرتبه بگو:«صلي الله عليك يا اباعبدالله»؛ زيرا سلام شما از دور و نزديك به او ميرسد.
عرض كردم، فدايت شوم ميخواهم آن حضرت را زيارت كنم، به من بياموزيد چه كلماتي را براي زيارت بر زبان جاري سازم و چگونه آن را انجام دهم؟
اين رستگاري بزرگي است كه توفيق الهي و الطاف حضرت ولي عصر(ع) شامل شما شود و نام شما در ايام عاشورا در دفتر حضرت سيدالشهدا(ع) ثبت و ضبط شود. مسئوليت ما بسيار سنگين و مهم است؛ و آن عبارت از اين است كه به مردم بياموزيم، امام حسين(ع) كيست و عاشورا چيست؟ آنچه براي ما اهميت دارد اين است كه با برهان و استدلال اين موضوع را درك نماييم كه سيدالشهدا فراتر از تعريف و توصيف است و كار او چيزي فراتر از توفيقات عادي بوده است.
اين مسئله بزرگتر از آن است كه ما بتوانيم به واسطة جملات خود آن را تقرير كنيم لذا بايد فهم آن را، با تأمل و بر طرف كردن حجابهاي ذهنيمان از كلمات اهلبيت(ع) درخواست نماييم تا به عمق اين حادثه پي ببريم.
سخن امام جعفر صادق(ع) خطاب به «يونس بن ظبيان» را به شكل اجمالي براي شما عرض ميكنم و اميدوارم كه فرهيختگان در فهم اين حديث سعي و كوشش نمايند. چرا كه مراتب علما بر حسب ميزان فهمشان از احاديث است، نه به روايت كردن آن.يونس به امام صادق(ع) عرض ميكند: فدايت شوم، من فراوان به ياد امام حسين(ع) ميافتم، پس چه بگويم: حضرت فرمود:
سه مرتبه بگو:«صلي الله عليك يا اباعبدالله»؛ زيرا سلام شما از دور و نزديك به او ميرسد.
عرض كردم، فدايت شوم ميخواهم آن حضرت را زيارت كنم، به من بياموزيد چه كلماتي را براي زيارت بر زبان جاري سازم و چگونه آن را انجام دهم؟ فرمود:
هر گاه به زيارت اباعبدالله(ع) رفتي، ابتدا در ساحل فرات غسل نما و لباس تميز و پاكيزهات را بپوش، آنگاه پا برهنه راه برو چرا كه تو در حرمي از حرمهاي الهي و رسولش ميباشي. و «الله اكبر»، «لا اله الا الله»، «سبحان الله»، «الحمد لله»، «صلوات بر محمد و آل او» و هر ذكري كه متضمن تعظيم خداوند باشد را زياد بگو تا به درب ورودي ضريح مطهر (يا حائر) برسي. آنگاه چنين بگو: «السلام عليك يا حجّةالله و ابن حجّته؛ سلام بر تو اي حجت خداوند و پسر حجت خداوند» « السلام عليك يا ملائكة الله و زوّار قبل ابن نبي الله: سلام بر شما اي ملائكة الهي و زائران قبر پسر رسول خدا» بعد از آن ده قدم به جلو برو و بايست. سي بار تكبير بگو و سپس حركت كن و از روبرو به جانب قبر مطهر برو، آنگاه به گونهاي بايست كه صورت تو مقابل صورت حضرت باشد و قبله مابين دو كتف تو (يعني پشت به قبله باش) و سپس چنين بگو:
السلام عليك يا حجّةالله و ابن حجّته، «السلام عليك يا قتيلالله و ابن قتيله؛ سلام بر تو اي كشته شدة در راه خدا و پسر كسي كه در راه خدا كشته شده است.» «السلام عليك يا ثارالله و ابن ثاره؛ سلام بر تو اي كسي كه خون تو و پدرت در راه خدا ريخته شده» و «السّلام عليك يا وترالله الموتور في السموات و الأرض؛ سلام بر تو اي كسي كه خدا انتقام گيرندة خون توست در آسمانها و زمين».1
در اين عبارات به خوبي بيانديشيد؛ سلام اول سلامي عام است و بعد از آن سه سلام خاص. در اين مطالب معارف و حكمت نهفته است. همانا غورانديشان در سخنان معصومين(ع) و عقول بشري براي رسيدن به پرتوي از انوار اين سخنان نوراني، نيازمند عنايت الهي هستند.
«السلام عليك يا حجّة الله و ابن حجّته»، اين توصيف مقامي است كه همة ائمه(ع) كه هر يك ذريّة ديگري است، داراي اين مقام هستند. اما اوصاف مقامات بعدي مختصّ امام حسين(ع) است و كس ديگري با وي در آنها مشترك نيست، حتي پدر بزرگوارشان حضرت علي(ع).
«السّلام عليك يا قتيلالله و ابن قتيله» تعبير رسا و گويايي است براي بيان نوع منحصر به فردي از شهادت در راه خدا در ميان مخلوقات، كه پدر ايشان امير المؤمنين(ع) نيز در اين نوع از شهادت با وي شريك است اما امام حسين(ع) اين وجه اختصاصي را داراست كه هم شهيد در راه خداست و هم پسر كشته شدة در راه خدا. و اين مقام والا و منحصر به فردي است كه از عالم غيب براي او نوشته شده است. و كسي نميتواند اين منصب الهي را براي كسي غير از او در طول تاريخ بشري، حتي در مقامات انبيا، اوصيا و شهدا بيابد.
البته براي ما فهم اين دو عبارت«قتيل الله و ابن قتيله» و «ثارالله و ابن ثاره» قابل درك است، اما عبارتي كه عقل در فهم آن در حيرت ميماند اين است: «السلام عليك يا وترالله الموتور في السموات و الارض». و بعد از اين مقامات سه گانه است كه حضرت امام صادق(ع) ميفرمايند :
گواهي ميدهم كه خون تو آرميدة در بهشت است و سايههاي عرش براي آن لرزيده است و همة خلايق براي آن گريستهاند.2
بنابراين صاحب مقامي كه ميخواهيم او را به مسلمانان معرفي كنيم، گوهري است منحصر به فرد كه همة معجزات او نيز منحصر به فرد است، در هر فقره از فقرات اين كلمات گوهربار بحثهايي است كه بيان آنها ساعتها به طول ميانجامد و ما هم ادعاي كمال شرح آنها را نداريم بلكه اميدواريم كه استعداد آن را در شنونده بيابيم.
براي ما مهم اين است كه بفهيم چه عاملي سبب شده كه خون حسين(ع) از ساكنان سراي خلوّ و جاودانگي بشود، چرا كه عالم جاودانگي مكان مجردات است و رفتن روح به آنجا و از ساكنان آنجا شدن روح، امري مطابق با اصل است. اما رفتن خون به آنجا و ساكن شدن در آن عالم، به اين معناست كه در روح تحولي پديد ميآيد كه آن را به بالاتر از عالم خُلد ميرساند وخون هم به نوعي از ارواح تبديل شده، و ساكن عالم بقا و جاودانگي گرديده است. مفهوم اين حرف اين است كه امام حسين(ع) به درجهاي رسيده كه خونش ساكن عالم بقا ميشود ولي روحش در مرتبهاي بالاتر از آن عالم جاي ميگيرد كه براي ما قابل درك نيست.
سخن امام صادق(ع) كلامي است از عالم بالا، كه بر زبان امامي كه منافذ آن عالم برايش گشوده شده، جاري گرديده است. بنابراين معناي ساكن شدن خون در عالم بقا و جاودانگي و لرزش سايههاي عرش براي آن چيست؟ و چه رابطهاي بين سكونت خون امام حسين(ع) در سراي جاويدان و لرزش سايههاي عرش وجود دارد. اينها تعابيري است كه علم و تحقيق در آن موج ميزند و بعد از اين شهادت عجيب اين عبارت را ميآورد: «و همة مخلوقات برايش گريستند.»3
اهل تأمل و دقت كجايند؟ امام(ع) در اينجا كلمة جمعي را با «الف و لام» آورده است تا عموميت و شمول همة موجودات را برساند و ابتدائاً به اجمال فرمود همة موجودات، و سپس به تفصيل اين موجودات را ذكر نموده است و ميفرمايد:
گريستند براي او آسمانها و زمينهاي هفتگانه و همة آنچه در آنها و مابين آنهاست. و هر چه در بهشت و دوزخ است، و همة آنچه ديده ميشود و نميشود، همگي براي امام حسين گريه و نوحهسرايي نمودند.4
همه اينها به خاطر امام حسين(ع) گريه كردهاند اما امام حسين(ع) خودش كجاست؟ اين تجليلها و عظمتها همگي براي خون سيدالشهدا است كه در رگهاي او جاري است؛ خوني كه خداوند در كربلا آن را بالا برد و اما روحي كه متعلق به اين خون است، خود حديث ديگري دارد.به اين تحول و انقلابي كه در مراتب وجود در نقطة صعود و نزول رخ ميدهد بنگريد، كه از كجا تا كجا امتداد مييابد؟ و از باب علمي كه امام صادق(ع) براي اهل فقه اكبر گشودهاند به كجا ميرسيم، جايي كه امام حسين(ع) را با خونش نه با خودش و روحش براي ما معرفي مينمايد و از همين جاست كه ميفهميم خون شريف ايشان فوق شناخت است. پس خود صاحب خون و منزلت او چگونه است؟كتاب كافي را با دقت و با نگاهي كاوش گرايانه از اول تا آخرش بخوانيد و در مراتب وجودي قوس صعود و نزول كاوش نماييد، تا آنچه امام صادق(ع) از علامات وجوديه به صورت تفصيل بعد از اجمال بيان كرده است را درك نماييد. اين عبارت ها دلالت ميكند بر اينكه اهل بهشت و اهل جهنم براي اين خون گريستند. و اين نيست مگر به دليل دگرگوني كه در «قوس صعود و نزول» رخ داده، و از بالاترين نقطه در مراتب وجود، تا پايانترين مراتب آن، همگي در مقابل خون امام حسين(ع) به جنب و جوش افتادهاند و اين چه عظمتي است؟ امام صادق(ع) از اين حد هم فراتر رفته است و بعد از آن كلماتي را بيان ميكند كه فقط كساني ميتوانند تمام جوانب آن را بفهمند كه از طرف پروردگارشان بهرة خاص معنوي برده باشند.
امام(ع) ميفرمايد:
همة مخلوقات ـ از مرئي و نامرئي ـ بر خون حسين(ع) ميگريند.5
و اين بلند مرتبگي الهي براي حسين چيست، و ماجراي او چه ميتواند باشد؟
همة اين سخنان بدين معناست كه هر گاه خواستي نام حسين(ع) را بر منبر ببري و بخواهي آن آدابي را كه شايستة ذكر آن نام است، ادا كني دهانت را با گلاب ناب هزار بار شستشو دهي؛ بنابراين اگر اين كار را انجام ندهي تو در آداب ذكر نام حسين(ع) كوتاهي كردي و چگونه اين گونه نباشد در حالي كه نميتواني خون حسين را، به معناي ساكن بودن آن در سراي جاويد، درك نمايي، پس چگونه ميخواهي روح را بشناسي؟
اين «قتيل الله» كيست؟ به دعاي «علقمة بن محمد حضرمي» مراجعه نماييد و اين جمله را كه بيانگر مقام پيامبر و ساير «اصحاب كسا» هست، بخوانيد:
«اي كه هر چيزي را كفايت كني، و چيزي در آسمانها و زمين از او كفايت نميكند؛ به حقّ محمد خاتمالنبين و علي اميرالمؤمنين و به حقّ فاطمه دختر پيامبرت و به حقّ حسين و حسين؛ پس من به واسطة آنها به تو توجه نمودهام در اين جايگاهي كه هستم، و به آنها توسل نمودم. به واسطة آنها از تو شفاعت ميخواهم و به حقّ آنها از تو در خواست دارم و قسم ميخورم و تو را قسم ميدهم و به شأن و منزلتي كه آنها نزد تو دارند و به واسطة آن، آنها از تو شفاعت ميخواهم و به حقّ آنها از تو در خواست دارم و قسم ميخورم و تو را قسم ميدهم و به شأن و منزلتي كه آنها نزد تو دارند و به واسطة آن، آنها را بر جهانيان برتري دادي و به آن نامي كه آن را در نزد آنها گذاردهاي و به واسطة آن نام، آنها را نسبت به ساير مردم جهان اختصاص دادهاي و به واسطة آن ايشان را ظاهر نمودهاي و فضيلتشان را بر جهانيان آشكار كردي تا اينكه برتري و فضيلت آنها بر جهانيان قائق آمد.»6
همه اين عبارت دلالت دارد بر اين كه اين «خمسة طيبه» نسبت به كل جهانيان حساب خاصي دارند، زيرا آنها اسم اعظم خداوند را با خود حمل مينمايند. بنابراين كسي با آنها قابل مقايسه نيست و اين خوني كه در كربلا بالا برده شده است، خصوصياتش را از اينجا گرفته است و آن خون، خون جسمي است كه اسم اعظم الهي را حمل مينمايد؛ اما تا چه حد و اندازهاي اسم اعظم 73 حرف دارد يك حرف از آن مخصوص خداوند است كه به مخلوقي نرسيده است و مخلوقي هم به آن نميرسد و از 72 حرف ديگر خداوند به عيسي بن مريم فقط چهار حرف داد، و او به وسيلة آن چهار حرف، مرده را زنده ميكرد، بيماران را شفا ميداد، و از گِل شكل پرندهاي ميساخت و در آن ميدميد و تبديل به پرندهاي ميشد كه به اذن خدا به پرواز در ميآمد، و همة اينها آثار همان چهار حرف بود. حضرت ابراهيم(ع) به درجهاي رسيد كه خداوند هشت حرف از اسم اعظم را به او داد. اما پيامبر ما و اهل بيت گرامياش همة هفتاد و دو حرف اسم اعظم به آنها اعطا شده بود كه چهار حرفي كه نزد عيسي بود، و هشت حرفي كه نزد ابراهيم بود، و تا 72 حرف همگي در قلب حسين(ع) بود. اكنون ميتواني تصور كني جسمي كه اين گوهر يكتا را حمل ميكند و خوني كه از چنين قلبي ميجوشد، چگونه بايد به حساب آورده شود؟بايد بفهميم كه اين، خون چه كسي است و از چه معرفتي تغذيه مينمايد، از كدامين سرچشمة جوشان صفات و ملكاتش آبياري ميشود، به خاطر چه كسي و چگونه بالا برده شده است. آيا انسان ميتواند خوني را كه اسم اعظم الهي در آن ساري و جاري است، بشناسد. البته ما در صدد بيان جراحاتي كه بر آن بدن شريف وارد شده و ذكر تعداد آنها نيستيم، و هدف ما اين بود كه اندكي از مفهوم گواهي امام صادق(ع) را در اين كه «شهادت ميدهم خون تو ساكن در عالم بقا و جاودانگي است»، بفهميم.7
امام حسين(ع) با اين همه جراحات وارده در بدنش در گوشهاي از ميدان جنگ ايستاد؛ در حالي كه به شدت احساس خستگي ميكرد و ميخواست اندكي استراحت نمايد. به هر حال او نيز بشري مثل ساير مردم است و امتحان الهي نيز در عالم بشري انجام ميشود. امام ايستاد، در حالي كه جراحات سنگيني را تحمل ميكرد و اين ماجرا بعد از حملات گستردهاي بود كه به لشكر دشمن وارد ساخته بود. لحظاتي قبل نيز در كنار نعش برادرش عباس(ع) و فرزندش علياكبر(ع) ايستادهبود و شاهد اجساد به خاك و خون افتادة اصحابش بود كه بر خاك گرم كربلا افتاده بودند، و اكنون نيز جراحات فراوان تمام بدنش را در بر گرفته بود. در همين حال بود كه خبيثي از لشكريان «عمر سعد» سنگي بر پيشاني مبارك حضرت زد و حضرت گوشة پيراهن خود را بالا آورد تا خون جاري شده بر صورتش را پاك نمايد. در همين لحظه تير مسموم و سه شعبهاي به سمت حضرت پرتاب شد و در سينة او جاي گرفت و خون همانند آب جاري از ناودان از سينهاش جاري شد. امام حسين(ع) خونها را در دست خود گرفت و آنها را به سمت آسمان پرتاب كرد و يك قطره از آن خونها به زمين بازنگشت. دقت كنيد چرا حضرت خون قلبش را در دست گرفت و به آسمان پرتاب كرد و چند مرتبه اين كار را انجام داد؟ يك بار نيز با اين خونها صورت و بدن خود را آغشته نمود. كدام خون به آسمان صعود كرد و كدام خون را به صورت و بدنش آغشته نمود؟ آيا چيزي از اين خونها به زمين ريخت. چرا امام حسين آنها را رها نكرد تا بر زمين بريزد و اگر بر زمين ميريخت آيا زمين و اهل آن باقي ميماندند؟!
اين است معناي « السلام عليك يا رحمةالله الواسعة و يا باب نجاة الاُمّة».
شايسته است كه مولايمان جعفربن محمد(ع) بگويد كه اين خون چه خوني است؟
حسين(ع) خون شريفش را در دست گرفت، به آن نگريست و فرمود: «بسمالله و بالله». سپس گفت: «و في سبيلالله» و سپس آن را به سمت آسمان پرتاب كرد. يعني:
كلمات پاكيزه به سوي خداوند صعود ميكنند و عمل صالح آنها را بالا ميبرد.8
و امام صادق(ع) ميفرمايد: «يك قطره از آن خون هم به زمين باز نگشت» و اين همان خوني است كه ساكن در عالم بقا و جاودانگي شد!
شما اي علماي اهل سنت، «احمدبن حنبل» صاحب كتاب مسند، و «ابن عبدالبرّ» صاحب استيعاب و «ابن حجر» صاحب كتاب اصابه و «ترمذي» صاحب كتاب سنن و «سيوطي» و «بيهقي» و «خطيب بغدادي»، آيا آنچه را كه دربارة روايت «ابن عباس» نوشتهايد فهميدهايد كه ميگويد:
«پيامبر(ص) را ديدم در حالي كه محزون بود، لباس تيره پوشيده بود و در دست او ظرفي بلورين بود كه خون امام حسين(ع) در آن جاي گرفته بود و ميخواست آن را به سمت عرش بالا ببرد. و همانا پيامبر(ص) خبر شهادت امام حسين(ع) را به ابن عباس داده بود و همان گونه كه گفته بود اتفاق افتاد، و به درستي رؤياي ابن عباس آشكار شد و بزرگداشت پيامبر نسبت به خون امام حسين(ع) ظاهر گشت.»
«ابن اثير» در كتاب تاريخش4 به نقل از ابنعباس چنين ميگويد: «پيامبر را در شبي كه حسين(ع) همان شب به قتل رسيد، ديدم در حالي كه ظرفي بلورين كه خون در آن بود در دست داشت. پس گفتم، اي رسول خدا اين چيست؟ حضرت فرمود: اين خون حسين و اصحاب اوست كه آن را به سمت خداوند بالا ميبرم.»5
اي راويان حديث آيا آنچه كه منظور پيامبر(ص) از اين سخنان بوده است را دريافتهايد. معناي اين سخن رسول خدا(ص) را كه: من باغبان بستان انسانيتام، و مبعوث شدم در زمين، بستاني را به وجود آوردم، و هر گاه كه از اين باغستان گلهايي سربرآورد، ناچارم كه آن گلها را بچينم و به خداوند تبارك و تعالي تحويل دهم، چرا كه محل آن گلها در جايگاه راستي نزد پرودگار تواناست.
|